اون روزی که تصمیم گرفتم قدم توی این راه بذارم،خیلی می ترسیدم. آخه می دونی چرا؟! چون من انتخابای دیگه ای هم داشتم و اونا به نظر معقول تر می رسیدن ؛ البته از نظر بقیه، نه من. به نظر خودم این راه همونی بود که همیشه می خواستم واردش بشم ؛ یه دوره کاملا پویا. ولی راستش اون چیزی که من رو خیلی می ترسوند حاصل کمک خواستنم از خدا بود؛ وقتی توی سه راهی انتخاب گیر کرده بودم و همه یه طرف بودن و منم یه طرف ، تصمیم گرفتم استخاره کنم . برای هر سه موضوع استخاره کردم ولی موردی که من دلم می خواست خیلی بد اومده بود ، در تفسیر آیه اومده بود که این کار عاقبت خوبی ندارد و موجب آبروریزی می شود. ( قابل توجه اونایی که میگن استخاره به دله! دل من با این قضیه موافق بود، ولی دیدی که جواب استخاره چی میگه؟!) و البته دو مورد بعد خیلی خوب اومده بود و در تفسیرش هم تمام سختیهاش رو شمرده بود ، همون مشکلاتی که من در عمل به اونها داشتم. خب این استخاره من رو خیلی می ترسوند و از طرفی هم دلم چیز دیگه ای می گفت. نهایت هم این شد که با سهل انگاری توی دو مورد دیگه کاری کردم که اون دو مورد به خودی خود از بین بره! حالا فقط یه راه می موند و اون همونی بود که من می خواستم. شنیده بودم :"اگر خواستی برخلاف جواب استخاره عمل کنی ، توکل کن و از خدا بخواه که در مسیری که انتخاب کردی ، کمکت کنه." از طرفی هم این حدیث که "دعا قضا رو بر می گردونه" ورد زبونم بود. نتیجه این که به امید این دو حرف تصمیم گرفتم قدم توی این راه بذارم . پس توکل کردم و بعد هم تا می تونستم دعا و التماس دعا.
جواب اون استخاره رو یه جایی نوشته بودم بعد از این قضایا هر چی گشتم پیداش نکردم همین موضوع هم باعث شد خیالم راحت تر بشه، آخه میگن:" الخیر فی ما وقع" اوضاع به خوبی پیش می رفت و هر جایی که داشتم دست از پا خطا می کردم یادآوری این استخاره ، یه تلنگری بود برای برگشت به خط مستقیم. خلاصه اینکه حدود یه سالی گذشت تا همین دو هفته پیش. وقتی این حرف رو از یه دوست شنیدم ، انگار دنیا رو سرم خراب شد. هر چی بیشتر بهش فکر می کنم بیشتر خودم رو ناتوان می بینم،دارم دیوونه میشم. به وضوح اون آبروریزی رو مقابل خودم می بینم که دیر یا زود اتفاق می افته و ظاهرا گریزی ازش نیست. نمی دونم، آخه انصافه! فقط به خاطر یه شایعه، تمام آینده من زیر و رو بشه؟! شایعه ای که حتی ابسیلونی از اون ریشه در واقعیت نداره... از دنیای بزرگا بدم میاد. یادمه اون وقتی که بچه بودیم، هر کاری می کردیم بزرگترا می گفتن: " عیب نداره بچه است!" ولی حالا در برابر این رفتارای بچگونه آدم بزرگا باید چی گفت؟! اصلا چی میشه گفت؟! میشه امید داشت که این آدما هم یه روزی بزرگ میشن! البته بهتره بگم بزرگتر میشن و اون روز شاید یاد بگیرن برای قضاوت به غیر از چشم باید از عقل هم کمک گرفت!
ولی امروز من باید تاوان همه قضاوت های ناعادلانه اونها رو پس بدم . هیچ کس وقتی داشت این شایعه رو تکرار می کرد به این فکر نکرد که این حرف که به نظر اون خیلی بی اهمیت میاد، ممکنه چقدر برای من گرون تموم بشه. الان حکم آدمی رو دارم که وسط دریاست و تنها کاری که می تونه انجام بده دست و پا زدن تو آب به امید ساحله، خب همیشه آخر این دست و پا زدن ساحل نیست ...
همیشه وقتی براش تعریف میکنم که چی کار کردم ، میگه:" حواست باشه! اگه عاقبت یه روزی این کارا به ضررت تموم شد، بدون که من و دیگران نهایت کاری که برات می کنیم اینه که به حالت افسوس می خوریم. ما به زندگی خودمون ادامه میدیم و این وسط فقط تو می مونی که با این کارا زندگی خودتو تباه کردی ."همیشه وقتی این حرف رو میزد می خندیدم ولی امروز که این حرفش رو تو ذهنم مرور می کنم، اصلا خندم نمیگیره برعکس دلم می خواد گریه کنم؛ چون امروز همون روزیه که همه به زندگی خودشون ادامه میدن و من این وسط سرگردونم....
پ.ن.1: خیلی دلم گرفته،اونقدر مستصالم که نمی دونم باید چی کار کنم. هیچ وقت به حرف دیگران اهمیت نمی دادم ، برام مهم نبود در موردم چه فکری می کنن . ولی امروز می فهمم که اشتباه کردم ؛ دیگران خیلی راحت می تونن با فکراشون همه چیز رو ازم بگیرن...
پ.ن.2: تو رو خدا از ته دلت برام دعا کن آخه میگن:" با زبانی دعا کن که با اون گناه نکرده باشی و این یعنی تو برای من دعا کن و من برای تو ." من هنوز به این معتقدم که دعا قضا رو بر می گردونه. این روزا فقط امیدم به دعاست و اجابت دعا...
التماس دعا
تا حالا خیلی شنیده بودم :"خدا کار هیچ کس رو به دکتر و بیمارستان نندازه "ولی فکر نمی کردم تا این حد وحشتناک باشه. این چند روز با تمام وجود احساسش کردم ؛ از بد حادثه مامان خانم ما کارش به بیمارستان کشید. بعد از کلی این ور و اون ور کردن، آقایون دکترا زحمت کشیدن و به این نتیجه رسیدن که سنگ کیسه صفراست. حالا بین علما اختلاف افتاد که اصلا نیاز به عمل هست یا نه! جالب، نظرات حضرات بود ؛ یکی می گفت:"عمل ضرورتی نداره میشه دست نگه داشت." اون یکی می گفت:"شانس آوردید! اگه یه کم دیرتر آورده بودیدش و عفونت وارد قلب می شد، دیگه نمی شد کاری کرد! سریع تر باید عمل بشه." نمی دونم! شاید مثلا تو دانشگاه این یکی ، استاد اینطوری بهش دیکته گفته بود، به اون یکی اون طوری . حالا این بحث تموم شد و بحث رفت سر عمل. این دفعه اوضاع بدتر شد؛ چون حضرات فقط به بهبودی حال بیمار فکر می کردن!! یکی می گفت:" جراحی باز تبعات بعدی داره و بهتره که از لاپاراسکوپی(امیدوارم درست نوشته باشم ،حالا شما هم خیلی گیر ندید دیگه!) یا جراحی بدون استفاده از چاقو (چقدر خشن شد) استفاده بشه." یکی دیگه می گفت:"هیچ تضمینی نیست که لاپاراسکوپی جواب بده . ممکنه در حین عمل به این نتیجه برسیم که نیاز به جراحی باز هست."و ... بعد از همه این حرفا نوبت رسید به هزینه عمل که خب، نگم چی شد بهتره!! آخه نمیخوام به دکترا بدبین بشین!! حالا جالب ترش اینجاست که اون بیمارستانی که جناب دکتر فرموده بودن اصلا چنین دستگاهی رو نداشت!! داشتیم به این نتیجه می رسیدیدم که مامان خانم رو ببریم پایتخت! که یه فرشته نجات پیدا شد و... یه به معنای واقعی دکتر که هم می دونست بیماری چیه؟ هم می دونست لاپاراسکوپی چیه؟ هم اینکه کدوم بیمارستان امکاناتش رو داره و مهم تر از همه اینکه مفهومی به نام حق الزحمه رو قبول نداشت و ... خلاصه اینکه بعد از دو روز که مامان خانم ما توی بیمارستان درد می کشید بالاخره یه مسلمون پیدا شد که بتونه مشکل رو حل بکنه و عمل انجام شد.حالا بماند به خاطر این تعویق حضرات، مامان خانم ما هنوزم مشکل داره . با وجود اینکه توی این عمل بیمار به طور طبیعی بعد از 24 ساعت سرپاست، بعد از دو روز به سختی می تونه راه بره.
یادم رفت بگم، ما یه جورایی از بند پ استفاده می کردیم .دیگه وای به حال اونایی که این آب باریکه رو هم ندارن! خلاصه اینکه حالا منم برای همه دعا می کنم که خدا کارشون رو به بیمارستان نندازه .
راستی این چند روزه که مامان خانم بیمارستان بوده، اوضاع خونه حسابی بهم ریخته . فکرش رو بکن از صبح تا عصر که دانشگاهم ،بعدم که میام خونه انگار تو خونه زلزله اومده. خب نمیشه کاریش کرد، باید خونه رو به وضع عادی در آورد. تازه اگه بعدشم قرعه به نامت بیفته، که شیفت شب بیمارستان رو به عهده بگیری دیگه آخر شانسی. ختم کلام اینکه خدا هیچ خونه ای رو به این وضع نندازه ...
پ.ن.1: دلم میخواست یه پست ویژه ولادت امام رضا بذارم ،ولی خب الان اصلا شرایطش نیست. اگر عمری بود توی یه فرصت دیگه.عیدتون مبارک! یه تبریکم به همه گل دخترایی که وقت نکردم بهشون تبریک بگم.
پ.ن.2: فراموش کردم بگم ، تو کارتونا درون بدن انسان رو دیده بودم ولی تا حالا واقعیش رو ندیده بودم.آخه یه فیلم از عمل مامان خانم اهداییه بیمارستانه!ما که کلی باهاش سرگرم شدیم! انصافا انسان موجود پیچیده ایه...فقط می تونم بگم :باید بر عظمت خالق سجده کرد...
خیلی وقته اونقدر درگیرم که خبر ندارم دور و برم چی میگذره . امشب بعد مدتها اخبار رو دیدم . انگار احمدی نژاد رفته بود خراسان، یعنی دور دوم سفرهای استانی هیئت دولت شروع شده بود و من بی خبر از همه جا هنوز تو لاک خودم بودم . وقتی دیدم رفته مناطق محروم بیرجند خیلی خوشحال شدم، وقتی دیدم خبری از آدمای دور و برش نیست و مردم راحت بهش نزدیک میشن و باهاش حرف میزنن و اونم خیلی آروم سرش رو انداخته پایین و فقط گوش میده، خوشحال تر شدم .ولی وقتی مادری رو دیدم با دو تا بچهاش که بیمار بودن خیلی ناراحت شدم،وقتی داشت تعریف می کرد که بچهاش کلیه نداره و یکیشون با وجود اینکه از نظر سنی 18 سالشه ولی رشد یه بچه7-8ساله رو داشته، وقتی بغض راه گلوشو بسته بود ،دلم می خواست باهاش گریهکنم.وقتی رییس جمهور داشت با بچه هاش حرف میزد،وقتی با محبت نگاهشون می کرد،دلم می خواست دستش رو ببوسم . با خودم فکر کردم مگه این مردم چی میخوان غیر از این که بفهمن رییس جمهورشون یا حتی وزیرش به فکرشونه، بهشون سر میزنه،به حرفاشون گوش میده .
چقدر ناراحت میشم وقتی یه پایتخت نشین مرفه،به خاطر کوچکترین مشکل که شاید اصلا ربطی هم به دولت نداشته باشه،تمام خدمات دولت و نظام رو زیر سوال میبره .در عوض یه کسی تو همون روستای دور وقتی بهش میگی:" ایشالله گاز براتون میکشن"،میگه:" نه، همین که آب برامون آوردن دستشون درد نکنه" یه کمی دلگیر شدم وقتی یاد حرفای جناحی افتادم ،چرا بعضیا فقط به منافعشون فکر می کنن؟! اصلا شما راست میگید، همه اینا ظاهر نماییه ! ولی کاش رییس جمهورای قبلی هم اهل ظاهر نمایی بودن،کاش یه بارم که شده یادشون می اومد که ایران فقط تهران و شهرای بزرگش نیست ؛ ایران پر روستاست و شهرای کوچیک،با مردمی که اکثریت رو تشکیل میدن . یادشون میومد که بعضی از مردم اونقدر تو مضیقهاندکه براشون مهم نیست فلان حزب چی کار می کنه. فقط دلشون میخواد یه مشکل از مشکلاتشون کمتر بشه. من نمی فهمم اصول گرا و اصلاح طلب چه فرقی می کنه؟! ولی می دونم خدمت با خدمت فرق نمی کنه . نمی دونم نگاه غرض ورزانه یعنی چی؟! ولی میدونم هر خدمتی لایق تقدیره و هر اشتباهی جایگاهیه برای نقد . میدونم هر نقد منصفانه ای لایق تقدیره و هر نقد تنگ نظرانه ای عین بی انصافی. دلم نمیخواد به این فکر کنم که بازم یه انتخابات دیگه از راه میرسه و برای یه مدت کوتاه همه یادشون می افته ایران بزرگتر از اونیه که تا حالا میدیدن ، دلم نمیخواد به این فکر کنم که رییس جمهور بعدی کیه؟! فقط دلم میخواد هر کی که هست ، یادش نره مردم بهش اعتماد کردن. توقع زیادی هم ازش ندارن ، فقط کافیه هر چند وقت یه بار یه یادشون بیفته. اونایی که بهش رای دادن هیچ خواسته ای نداشتن فقط می گفتن: " کشورم سربلند باشه" .
وقتی داشتم اخبار میدیدم ،یکی حرف جالبی زد ، گفت: " اینا همون اکثریتین که هیچ وقت دیده نمیشن . وقتی انتخابات میشه دور وبرمون رو نگاه می کنیم و میگیم فلانی رای میاره ، ولی وقتی نتایج غافل گیرمون می کنه تازه یادمون می افته ایران بزرگتر از آدماییه که دور و بر ما هستن." این حرف درسته و در عین حال ناراحت کننده. نمی دونم آخه چی باید گفت...
بازم با نهایت تاسف باید گفت: یکی دیگه از بزرگان ادب ایران دار فانی را وداع گفت . تا حالا به این جمله دقت کردید،چقدر قشنگه!ظاهرا ما آدما باید خوشحال بشیم از این که یکی دار فانی رو وداع میگه، ولی چه کنیم که باز هم همون قصه تکراری تعلق دامن گیرمون میشه ودلمون نمیخواد هیچ کس از بینمون بره،دلمون نمیخواد خودمون از بقیه جدا بشیم...
بگذریم ، قیصر امین پور یکی از بهترین شعرایی بود که شعراش خیلی وقتا آرامش خاصی بهم می داد. الان که بعد از مدت ها یه بار دیگه کتاب "آینه های ناگهان" اش رو ورق زدم ، چقدر برام سخت بود یکی از شعراش رو انتخاب کنم . ولی بالاخره انتخاب کردم با کلی افسوس ، که چرا فضا محدوده و مجبورم انتخاب کنم.
حرف های ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی !
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !
راستی می دونستید شعر اول همراه روزهای نوجوانی یعنی همان برنامه نیمرخ سابق از قیصر امین پوره :
این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
...
حتما خبر دارید یه مدته یاهو داره به اصطلاح تهدید تحریم امریکا علیه ایران رو عملی می کنه ! چطوری؟! خیلی ساده ، ابتدایی ترین و البته وحشتناک ترین کاری که در حق کاربر ایرانی می تونستن بکنن ، نگه داشتن میل هاست ؛ یعنی نه همیشه و در مورد همه میل ها ، ولی در مورد بعضی از میل ها این کار رو می کنه ، که خب همون بعضی هم ممکنه مهم ترین میل یه فرد باشه. نمی دونم طعمش رو حس کردی یا نه ، ولی من خودم چند وقت پیش یه نمونش رو تجربه کردم ؛ فکرش رو بکنید به یکی میل بزنید و ازش سوال بپرسید ، بعد اون جوابتون رو نده. وقتی که دیدیدش ، سوال ها تون رو حضورا بپرسید و اونم با تعجب جواب سوالتونو بده . بعد از یه هفته تازه بفهمید معنی اون نگاها چی بوده ؛ که آره ، اون بنده خدا همون یه هفته پیش جواب همه اون سوالا رو میل کرده !! ولی ... البته بعضی وقتا هم لطف می کنن فقط چند ساعت تاخیر داره ! جدیدترین کاری هم که انجام دادند و حتما ازش مطلعید ، حذف اسم ایران از لیست ثبت نامه ؛ این یکی دیگه قابل بخشش نیست ...
چند روز پیش یه جایی خوندم چین موتور های جستجوی گوگل ، یاهو و msn رو فیلتر کرده و هر کاربری که وارد این موتورهای جستجو میشه به یه موتور جستجوی چینی راهنمایی میشه. دمشون گرم ! می دونید با این همه کاربری که چین داره این بدجوری دهن کجی به این سایتاست که برای خودشون قدرتین . میگم کاش ما هم یه موتور جستجوی قوی داشتیم می تونستیم این کار رو بکنیم ، بالاخره این وضعیت که نمی تونه ادامه پیدا بکنه امروز نگه داشتن میل ها و حذف اسم ایران ، فردا هم حتما قطع سرویس دهی به کاربر ایرانی . البته درسته کار ما خیلی لنگ می مونه ولی به قول یه شاعری همش فدای یه تار موی گربه وطنم . میگم کاش مسئولین به فکر می افتادن یه سرور قوی راه می انداختن برای ایمیل که قبل از این که اونا بخوان ما رو تحریم کنن ما اونا رو تحریم کنیم ،البته یه سروری که دائما قطع نباشه . میگم خودونیم ، ولی اگه ایران واقعا یه همچین کاری رو بکنه ما چقدر حمایتش می کنیم ؟! واقعا حاضریم دست از یاهو و گوگل برداریم و به یه سرور ایرانی رو بیاریم ؟!
البته الانم هستند سرورهای داخلی که سرویس پست الکترونیکی ارائه میدن مثلا نمونش www.noavar.com که میتونید به عضویتش دربیاین...
اگر مایلید توی طرح بمباران گوگلی شرکت کنید توضیحات ارائه شده در لینک http://tinyurl.com/2qotez رو بخونید و در اجرای این طرح شریک باشید .