سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 پارسی بلاگ RSS پست الکترونیکی درباره من صفحه اصلی
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]


 اون روزی که تصمیم گرفتم قدم توی این راه بذارم،خیلی می ترسیدم. آخه می دونی چرا؟! چون من انتخابای دیگه ای هم داشتم و اونا به نظر معقول تر می رسیدن ؛ البته از نظر بقیه، نه من. به نظر خودم این راه همونی بود که همیشه می خواستم واردش بشم ؛ یه دوره کاملا پویا. ولی راستش اون چیزی که من رو خیلی می ترسوند حاصل کمک خواستنم از خدا بود؛ وقتی توی سه راهی انتخاب گیر کرده بودم و همه یه طرف بودن و منم یه طرف ، تصمیم گرفتم استخاره کنم . برای هر سه موضوع استخاره کردم ولی موردی که من دلم می خواست خیلی بد اومده بود ، در تفسیر آیه اومده بود که این کار عاقبت خوبی ندارد و موجب آبروریزی می شود. ( قابل توجه اونایی که میگن استخاره به دله! دل من با این قضیه موافق بود، ولی دیدی که جواب استخاره چی میگه؟!) و البته دو مورد بعد خیلی خوب اومده بود و در تفسیرش هم تمام سختیهاش رو شمرده بود ، همون مشکلاتی که من در عمل به اونها داشتم. خب این استخاره من رو خیلی می ترسوند و از طرفی هم دلم چیز دیگه ای می گفت. نهایت هم این شد که با سهل انگاری توی دو مورد دیگه کاری کردم که اون دو مورد به خودی خود از بین بره! حالا فقط یه راه می موند و اون همونی بود که من می خواستم. شنیده بودم :"اگر خواستی برخلاف جواب استخاره عمل کنی ، توکل کن و از خدا بخواه که در مسیری که انتخاب کردی ، کمکت کنه." از طرفی هم این حدیث که "دعا قضا رو بر می گردونه" ورد زبونم بود. نتیجه این که به امید این دو حرف تصمیم گرفتم قدم توی این راه بذارم . پس توکل کردم و بعد هم تا می تونستم دعا و التماس دعا.
 جواب اون استخاره رو یه جایی نوشته بودم بعد از این قضایا هر چی گشتم پیداش نکردم همین موضوع هم باعث شد خیالم راحت تر بشه، آخه میگن:" الخیر فی ما وقع" اوضاع به خوبی پیش می رفت و هر جایی که داشتم دست از پا خطا می کردم یادآوری این استخاره ، یه تلنگری بود برای برگشت به خط مستقیم. خلاصه اینکه حدود یه سالی گذشت تا همین دو هفته پیش. وقتی این حرف رو از یه دوست شنیدم ، انگار دنیا رو سرم خراب شد. هر چی بیشتر بهش فکر می کنم بیشتر خودم رو ناتوان می بینم،دارم دیوونه میشم. به وضوح اون آبروریزی رو مقابل خودم می بینم که دیر یا زود اتفاق می افته و ظاهرا گریزی ازش نیست.  نمی دونم، آخه انصافه! فقط به خاطر یه شایعه، تمام آینده من زیر و رو بشه؟! شایعه ای که حتی ابسیلونی از اون ریشه در واقعیت نداره... از دنیای بزرگا بدم میاد. یادمه اون وقتی که بچه بودیم، هر کاری می کردیم بزرگترا می گفتن: " عیب نداره بچه است!"  ولی حالا در برابر این رفتارای بچگونه آدم بزرگا باید چی گفت؟! اصلا چی میشه گفت؟! میشه امید داشت که این آدما هم یه روزی بزرگ میشن! البته بهتره بگم بزرگتر میشن و اون روز شاید یاد بگیرن برای قضاوت به غیر از چشم باید از عقل هم کمک گرفت!
ولی امروز من باید تاوان همه قضاوت های ناعادلانه اونها رو پس بدم . هیچ کس وقتی داشت این شایعه رو تکرار می کرد به این فکر نکرد که این حرف که به نظر اون خیلی بی اهمیت میاد، ممکنه چقدر برای من گرون تموم بشه. الان حکم آدمی رو دارم که وسط دریاست و تنها کاری که می تونه انجام بده دست و پا زدن تو آب به امید ساحله،  خب همیشه آخر این دست و پا زدن ساحل نیست ...

همیشه وقتی براش تعریف میکنم که چی کار کردم ، میگه:" حواست باشه! اگه عاقبت یه روزی این کارا به ضررت تموم شد، بدون که من و دیگران نهایت کاری که برات می کنیم اینه که به حالت افسوس می خوریم. ما به زندگی خودمون ادامه میدیم و این وسط فقط تو می مونی که با این کارا زندگی خودتو تباه کردی ."همیشه وقتی این حرف رو میزد می خندیدم ولی امروز که این حرفش رو تو ذهنم مرور می کنم، اصلا خندم نمیگیره برعکس دلم می خواد گریه کنم؛ چون امروز همون روزیه که همه به زندگی خودشون ادامه میدن و من این وسط سرگردونم....                      

پ.ن.1: خیلی دلم گرفته،اونقدر مستصالم که نمی دونم باید چی کار کنم. هیچ وقت به حرف دیگران اهمیت نمی دادم ، برام مهم نبود در موردم چه فکری می کنن . ولی امروز می فهمم که اشتباه کردم ؛ دیگران خیلی راحت می تونن با فکراشون همه چیز رو ازم بگیرن...

پ.ن.2: تو رو خدا از ته دلت برام دعا کن آخه میگن:" با زبانی دعا کن که با اون گناه نکرده باشی و این یعنی تو برای من دعا کن و من برای تو ." من هنوز به این معتقدم که دعا قضا رو بر می گردونه. این روزا فقط امیدم به دعاست و اجابت دعا...

  التماس دعا



تسنیم | پنج شنبه 86 آذر 22 | 3:20 عصر | نظرات []