دو سال پیش قرار بود برای وبلاگ گروهیمون مطلبی جور کنم برای روز قدس، توانایی نوشتن در مورد همچین موضوعی رو در خودم نمیدیدم، پس اصلا سعی هم نکردم که بنویسم. همین طور که داشتم دنبال یه مطلب میگشم یهو یه چیزایی از ذهنم گذشت که حس کردم اگر بنویسمشون خیلی بد نباشه، تقریبا فی البداهه نوشتم ولی نتیجه اش برای خودم راضی کننده بود، یکی از نوشته هایی که خیلی دوستش دارم همینه: (البته این فقط نظر خودمه!)
فردا روز قدس است،
نمی دونم که باید چی گفت و چی نوشت؛ فقط اینکه لطفا روز قدس رو با سیاست بازی های مسخرهتون به گند نکشید، همین...
پ.ن.1: اعتراف می کنم که این بار هم که خواستم در مورد قدس بنویسم احساس کردم توانایی نوشتن در این مورد رو ندارم، پس به همین مطلب بسنده کردم. شاید اگر مینوشتم خیلی هم بد نمیشد، شاید البته...
پ.ن.2: قراره به زودی عمه بشم، ولی از دیشب حال مامان نی نی بد شده، برای خودش و نی نیاش دعا کنید لطفا...
پ.ن.3: تصمیم گرفتم تا دوسالگی وبلاگم همین جا بمونم، شاید تا اون موقع اتفاق های خوبی بیفته...