سلامچه عجب شما افتخار دادي و يه پست جديد گذاشتي؟!بهونه نيار که به هيچ وجه قابل قبول نيست.
منم روز آرماني كه ميگي بيرون خونه بودم.آره چيزاي قشنگ زياد بود .قشنگ تر از هر چيزي سفيدي و يه رنگي همه شهر بود .همه با هم يه رنگ بودن .اما من جامعه اي رو كه به اجبار يه حادثه با هم مهربون ميشن آرماني نميدونم ،من به اون جامعه اي ميگم آرماني كه رانده اتوبوس بدون بودن برف براي اون پيرزني كه نميتونه بدو اتوبوس رو نگه ميداره،اون جايي كه مردمش فقط به خاطر يه تصادف ساده به جون هم نميپرن و هم ديگه رو لت وپار نميكنن،اونجايي كه همه مواظب بغل دستيشونن كه توي زندگي ليز نخورن ،كسي بغل دستيش رو هل نده و از زمين خوردنش هم نخنده،اونجايي كه همه ادما همديگرو به معناي واقعي كلمه دوست داشته باشن نه اين كه وقتي كارشون به هم مي افته به هم ابراز محبت كنن،اونجايي كه همه پشت و روت يكي باشن نه اين كه وقتي ميبيننت بهت بگن چقدر دلم برات تنگ شده و پشت سرت تهمت بزنن(...).ولي به هر حال بايد ساخت .بايد قايقي ساخت و بايد انداخت به آب ...